سندروم باکستر

ساخت وبلاگ

در صحنه‌ای از فیلم تایتانیک در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار صدمه‌ی جدی شده بود، گروهی نوازنده در عرشه‌ی کشتی مشغول اجرای قطعات برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند! آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می‌کردند و دقت می‌کردند که کیفیت کارشان تحت تأثیر شرایط نامناسب موجود قرار نگیرد! اما در یک کشتیِ در حالِ غرق‌شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت در حال سراسیمه دویدن به این‌سو و آن‌سو هستند، چه اهمیتی دارد که موسیقی کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟! مثالی دیگر می‌تواند از کتاب “قلعه حیوانات” باشد؛ طبق ماجرای این کتاب، حیوانات دست به دستِ هم می‌شوند و ارباب و خانواده‌اش را از مزرعه بیرون می‌کنند و خود مدیریت مزرعه را به دست می‌گیرند. اولین کار آن‌ها تنظیم عهد نامه‌ایست که طبق آن همه‌ی حیوانات باهم برابرند و هیچ‌کس حق ندارد خود را ارباب و مالک دیگران بداند. اما چیزی نمی‌گذرد، خوکی که مدیریت مزرعه را به دست گرفته است، آرام‌آرام عهدنامه را تغییر داده و برای خود و اطرافیانش حقوق و امتیازات ویژه‌ای وضع می‌کند؛ در این میان، اسبی در مزرعه زندگی می‌کند به نام “باکستر” که به لحاظ خوش خلقی، صبوری و پشتکار، مورد احترام همه‌ی حیوانات است. حیوانات از او می‌خواهند کمکشان کند تا در مورد شرایط جدید تصمیم بگیرند اما باکستر، سخت مشغول کار است و به اطرافش توجه‌ای ندارد. شُعار او این است: “من کار می‌کنم!” و احساس می‌کند که باید کار خود را به بهترین شکل انجام دهد و کاری به کار چیز دیگری نداشته باشد! گرچه باکستر می‌توانست از اتفاق وحشتناکی که درقلعه ی حیوانات رخ می‌دهد جلوگیری کند، چنان با وجدان و شرافتمندانه سرش به کارش گرم بود که فقط هنگامی از تغییرات باخبر شد که خوک حاکم، او را به یک سلاخ فروخت! در جریان زندگی هستند افرادی که چنان سرشان به کار و تخصص خود گرم است که فراموش می‌کنند کل این زندگی يا سازمان به کدام سو حرکت می‌کند! بسیاری از افراد باهوش و سختکوش گرفتار “سندروم باکستر” می‌شوند و جهت‌گیری درست و به‌موقع را از یاد می‌برند. “باکسترها” آدم‌های خوب و باشرافتی هستند اما بر اولویت نادرستی تمرکز کرده‌اند.

پ.ن: تمام درگیری هایم برای این است که باکستر نباشم، تمام تلاششان این است که باکستر ام کنند.

بعدا نوشت: ساعت ۲۳ روز ۲۵ فروردین ۱۴۰۳ ایران برای اولین بار با یه عالمه پهپاد و موشک به اسرائیل حمله مستقیم کرد. تا ساعت ۴ صب بیدار بودم و با هر اصابت موشک گفتم جااااااااان، ناله کن کونکش(با صدای اون پسر شمالی بلاگره باید بخونین). خوب بود. ممنونم از ادرنالین و بقیه هورمونهای هیجانی.

خفن بگو لااله الا الله...
ما را در سایت خفن بگو لااله الا الله دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yade-me بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 30 فروردين 1403 ساعت: 19:29